|
مصاحبه/ |
شکریه بارکزی : مجاهدین مثل طالبان میاندیشیدند
/11.2.2020
اشاره: شکریه بارکزی، از پرچمداران مبارزه در راستای تأمین حقوق زنان است. او سابقۀ دو دور عضویت در مجلس نمایندگان دارد و در سال اخیر به حیث سفیر افغانستان در ناروی انجام وظیفه کرده است. نام بارکزی در صدر زنان مبارز و فعال افغانستان قرار دارد. او دیدگاههای دموکراتیک دارد و در بیان نظریاتش صریح و بیباک است. به باور بسیاریها، خانم بارکزی الگوی مبارزه و ایستادگی در برابر افراطیت و تندروی فرهنگی، اجتماعی و مذهبی است. خانم بارکزی که مدافع سرسخت اشرفغنی بود، امروز به منتقد سرسخت حکومت او بدل شده است. فارسی.رو مصاحبۀ اختصاصی را با خانم بارکزی انجام داده است که در زیر میخوانید.
با سپاس خانم بارکزی. شما از زنان پیشکسوت و مبارز در افغانستان هستید. دشواری مبارزه و کار یک زن در جامعۀ افغانستان چیست؟
زنان اول باید از فامیل خود برای تعیین جایگاهشان شروع کنند، بعد وارد جامعه شوند. زنان باید چهار برابر مردان کار کنند تا خود را به اثبات برسانند. آنها باید با رسوم و عنعناتیکه در مغایرت با دین است و هیچ نوع حقوق انسانی را رعایت نمیکند، مبارزه کنند. زنان باید در شرایطی کار کنند که هزار ویک چشم حریص به آنها دوخته شده است؛ اما آنان باید طوری کار کنند که اصلاً چشمها را نمیبینند. زنان افغانستان باید در شرایطیکه همه چیز وابسته به سرمایه و قدرت است، کار کنند. این راه طولانی و دشوار است. فرصتهای مساوی به زنان و مردان در هیچ جای دنیا میسر نیست؛ اما افغانستان یکی از کشورهایی است که اصلاً فرصتی را به زنان فراهم نمیکند.
شما بارها به حذف فیزیکی تهدید شدید. باری آماج حملۀ انتحاری هم قرار گرفتید. این تهدیدها مانع فعالیتها و کار شما نشده است؟
ابداً. من به فکر، هدف و راه خود باور دارم. تهدیدها مرا قوت بخشید. هر حملهیی مرا به حقانیت فکر و باورم معتقد ساخت و قوت من و ضعف مخالفانم را نشان داد. من اگر قدرت هم داشته باشم، هیچگاهی به حذف مخالف خود نمیکوشم. دوست دارم باب مذاکره، تفاهم و گفتمان را باز کنم. همیشه این سؤال در ذهنم بوده که چرا من مورد هدف قرار میگیریم و در شرایط سخت زندگی میکنم. حملات زیادی بر من انجام شده است. اما انسانهای قوی باید این مشکلات را بپذیرند.
شکریه بارکزی، رمز موفقیت و تأثیرگذاریاش را در چه میداند؟
هنوز به موفقیت نرسیده ام. اعتماد به نفس و صداقت در سیاست بسیار مهم است. به سیاست دیدگاه ماکیاولی ندارم که با خدعه و نیرنگ جایی برسم. سیاست در پای ارزشها ایستادن است. بدون اینکه تغییر فکر بدهید.
به نظر میرسد پس از 20 سال کار در راستای تأمین حقوق زنان، هنوز زنان در وضعیت بدی قرار دارند. هر از گاهی شاهد حوادث تکاندهندهیی در ولایات میباشیم. حادثۀ سنگسار یک زن در غور و قتل یک زن در هرات و بادغیس، نمونه اخیر آن است. آیا کار 20 ساله تأثیری بر وضعیت زنان افغان نگذاشته است؟
کار 20 سالۀ من بر وضعیت زنان افغان تأثیر گذاشته است. وقتی قانون اساسی را میساختیم، جای خاص به زنان افغانستان در پارلمان در نظر گرفتیم. وقتی میبینیم که قانون منع خشونت در محاکم تطبیق میشود، دقیقاً محصول مادهیی از قانون اساسی است که خودم نویسنده آن فقره هستم. وقتی میبینم که زنان و دختران میایستند و صدایشان را بلند میکنند، احساس میکنم که حنجرۀ من هستند که این قدرت و توان را به آنها دادیم و این اعتماد به نفس را ایجاد کردیم.
دربارۀ سنگسار و خشونتهای خانوادهگی، متأسفانه ریشۀ ساختاری دارد و پیشینۀ آن به درازی تاریخ بر میگردد. تا فرهنگ تغییر نکند و تا اجتماع نظرش را دربارۀ زن عوض نکند، هیچ چیز تغییر نمیکند. اما گاهی فکر میکنم که پس از 20 سال یک قدم هم پیش نرفتیم. بنابراین، باید برای تأمین حقوق و جایگاه زنان مبارزه کنیم.
ارزیابی شما از کار فعالان حقوق زنان چیست؟ برخیها فعالان حقوق زنان را متهم به پروژهگیری و سوءاستفاده از نام زنان میکنند.
پروژه نتیجۀ مثبت ندارد. برای تغییر فرهنگ، از طریق پروژه نمیتوان کاری را پیش برد. از نام زنان افغانستان، از رییسجمهور گرفته تا عادیترین فرد بهرهجویی کردند. پروژههای خیالی برای زنان افغانستان زیاد بود. شیوه و نگرش پروژهگیران بسیار قدیمی بود. اما خوش هستم که در هر ولسوالی یک پروژه به زنان است که نشاندهندۀ تبعیض مثبت به آنها میباشد. وقتی به ولایات سفر کنیم، نتیجه کار برخی پروژهها را میتوانیم ببنیم. اما اعادۀ حقوق زنان، تساوی جندر و کاهش خشونت، با پروژهها ممکن نیست، ما نیازمند پروسهها هستیم.
دولت افغانستان یک مبلغ بسیار هنگفت را برای توانمندسازی، مشارکت سیاسی، اشتغالزایی و حمایت از حقوق زنان دریافت کرده که متأسفانه در این مسیر به مصرف نرسیده است. این سرمایه شخصی و خصوصی مصرف میشود. در این میان، بین فعالان بیرونحکومتی و حکومتی فرق قایل شویم. کسانی هستند که بدون پروژه کار میکنند. اگر تلاش آنها نبود، صدای زن سنگسارشده در غور را نمیشنیدیم.
فعالین حقوق زنان با چند چالش مواجه هستند: اول کسی به آنها گوش نمیدهد. دوم خودشان یک دست نیستند. سوم اینکه از زنان به عنوان پروژههای سیاسی کار گرفته میشود. وزارتی به نام «زنان» عملا وجود ندارد. شما از آدرس زنان دو نهاد را میبینید: دفتر بانوی اول و شبکۀ زنان افغان. درحالیکه وزارت زنان باید پایگاه اصلی برای زنان افغانستان باشد. وقتش رسیده که وزارت زنان از پالیسیسازی بیرون شود و جزء قوۀ اجرایی باشد. هر دو نهاد فعال در عرصۀ حقوق زنان دولتی هستند و سیاستزده شدهاند. من نمیتوانم دفتر بانوی اول را نهاد مشروع و قانونی و مسوولیتپذیر از آدرس زنان افغانستان عنوان کنم. صلاحیتهاییکه به بانوی اول تفویض شده از لحاظ حقوقی و قانونی جایگاه ندارد. همسر رییسجمهور هیچ جایگاه قانونی در افغانستان نداشته و ندارد. طرف دیگر اینکه توجه جامعه جهانی هم به دفتر بانوی اول است و منابع بیشمار را در خدمتش گذاشتهاند. دفتر بانوی اول به هیچ جایی پاسخگو و حساب ده نیست و هیچ کس از کارش نظارت هم ندارد. برای من این سوال مطرح است که وزارت زنان در کجای کار قرار دارد؟ وزارت زنان پس از 20 سال کاملاً بیهویت است. متأسفانه دلیل این مسأله برخوردهای سلیقهیی و تبعیضآمیز به وزارت زنان است. این وضعیت محصول کار سیاسیون افغانستان است. سیاسیون وقتی به رأی ضرورت دارند به زنان مراجعه میکنند.
حکومت افغانستان مدعی است که به زنان نقش و سهم قابل توجه در رهبری نهادهای دولتی داده است. آیا زنان در رهبری نهادهای دولتی نقش تصمیمگیری و تعیینکننده دارند؟
بربنیاد تعهد دولت افغانستان تا سال 2020 باید 30 درصد کارمندان دولتی زنان میبودند. این یک مکلفیت و وظیفۀ دولت بوده است. حضور سمبولیک زنان هیچگاه قابل قبول نیست. برخی زنان را حیف کردند. آنها را در جاهایی نصب کردهاند که اصلاً نمیدانند که کجا هستند. مثلاً بانوانیکه در وزارتهای دفاع، داخله و خارجه هستند. این وزارتها سکتوری هستند و رهبری آنها باید تجربه داشته باشند و کار کرده باشند. واژههای وزارت داخله و دفاع متفاوت از سایر ادارهها است. هیچ زنی در این نهادها نبود که در سطح رهبری قرار میگرفتند؟ فکر میکنم که این کلانترین جفایی است که در حق زنان افغانستان صورت میگیرد. یک کسی که هیچ در اداره کار نکرده و قوانین و پالیسیها را نمیداند را در (سمتهای مهم) نصب میکنند. با نصب کردن او آینده خود را از دست میدهد. خدا میداند که در حکومت آینده چه دوسیههایی به آنها جور شود. آنها حتا نمیتوانند مسوولیت امضای خود را بگیرند. این کمک و خدمت به زنان افغانستان نیست. این بزرگترین خیانت به وزارتهای سکتوری و نیرویی است که میتواند بهتر در عرصه تخصص خود بدرخشد.
مشارکت زنان در نهادهای تعلیمی و تحصیلی را چگونه میبینید؟
نهادهای تعلیمی همواره مدیون حضور زنان بوده است. در هر جای افغانستان بروید، میبینید که بیشترین معلم زن بوده است. مشارکت زنان در حکومت در دو بخش بسیار چشمگیر است: در بخش معارف و در بخش خدماتی.
به باور شما، چه تغییرات عمدهیی در هفده سال پسین در حوزههای اجتماعی - فرهنگی به میان آمده است؟ آیا این تغییرات ناپایدار و متزلزل نیست؟
تغییرات ناپایدار نیست. آزادی بیان، حضور زنان در اجتماع به یک اصل تبدیل شده و برخی تابوها شکستانده شده است. برخی فامیلها حامی درجه اول بانوان هستند. آگاهی در میان مردم و تأمین ارتباط افغانستان با جهان به پویایی رسیده است. کسی نمیتواند مردم را از شبکههای اجتماعی که دریچۀ روابط با جهان است، دور نگه دارد.
به نظر میرسد در ساختار پساطالبان، نسل جدیدی ظهور کرده است. نگاه شما به نسل پسا طالبان چیست؟ این نسل تا چه اندازه ظرفیت حفاظت و پاسداری از دستآوردها و ارزشهای جدید را دارد؟
نسل پسا طالبان، با افکار متفاوت است. این نسل بسیار زود جای پیدا میکند و انعطافپذیر است. مانند نسل قبل نیستند که سیاه و سفید را یکی ببیند.
به نسل جدید بسیار امیدوارم. جمعی را داریم که میخواهند پیش بروند و شماری را هم داریم که فکر میکنند باید بیرون بروند، چون فضای این وطن به نفس کشیدن بسیار تنگ است.
نقش نهادهای جامعۀ مدنی، رسانهها، شبکههای زنان، سازمانها و اتحادیههای جوانان در هفده سال پسین چگونه بوده است؟ این نهادها چه جایگاهی در فرایند صلح با طالبان میتوانند داشته باشند؟
یگانه راه دریافت اطلاعات همین نهادها به ویژه رسانهها و شبکههای اجتماعی است. رسانهها بدون چهرههای متعهد و باورمند به ارزشهای دموکراتیک معنا ندارد. ما با روی دستگرفتن برخی پالیسیها، میتوانیم فرهنگ همدیگرپذیری و زندگی در فضای صلح را تجربه کنیم.
در این وقتها متوجه شدهام که رسانهها سخت درگیر روزهمرگیهای سیاست مداران هستند. با درک وابستگی رسانهها، آنها نباید مباحث ملی را در پای خواستهای سیاسی سیاستمداران تمام کنند.
آیا تغییری در افکار و باورهای طالبان به میان آمده است؟ به باور شما، طالب 1996 و 2020 از لحاظ فکری و سیاسی چه تفاوتهایی دارد؟
دو چیز را از همان جدا کنیم. یکی ایدیولوژی طالبان است که شما آن را در بین مردم عام هم میبینید. دید طالبان، اکثریت مجاهدین و بخشی از مردم، دربارۀ زنان بسیار مشابه و یکی است. وقتی در پارلمان بودم، همکاران ما میگفتند که شما برای چه اینجا هستید؟ بروید خانۀ تان، اولادهایتان را نگه کنید، کالاشویی کنید، خمیر و تندور کنید، شما را چه به سیاست! عین این دید محدود را طالبان به شکل دیگری میگویند. تفاوتی در باورهای طالبان به وجود نیامده، اما در دیدگاه شان به وجود آمده است. طالبان 1996 مخالف عکس مردم در خانههایشان بودند. باید عکسهای ما را در خانهها از بین میبردیم. اگر بازرسی میکردند و عکس پیدا میکردند، جزای وحشتناک داشت. آنهاییکه دیروز مخالف تصویر بودند، امروز شبکههای اجتماعی دارند و تصویر پخش میکنند. به یاد ندارم که طالبان در دورۀ شان دور یک میز با زنان نشسته باشند، اما امروز این کار را انجام میدهند. این تفاوتها را نباید نادیده بگیریم. افغانستان 1996 و افغانستان 2020 زمین و آسمان فرق کرده است. بنابراین، طالبان خواسته و یا ناخواسته این تفاوت را در نظر میگیرند. چنانچه مجاهدین در نظر گرفتند. مجاهدین دیروز درهای مکتب و پوهنتون را به روی ما بستند؛ اما امروز در پارلمان در کنار ما نشستهاند و میخواهند از حقوق ما و دموکراسی دفاع کنند. این تغییر مثبت است. جامعه چنانچه به افراد پیش از طالبان درس داد، مطمین هستم که طالبان هم بیایند به طرف آبادانی سوق خواهند گردید.
برگشت طالبان به قدرت موجب سلب آزادی های اجتماعی و دموکراتیک نخواهند شد؟
دید متفاوت دارم. چرا باید جمعیت 30 میلیونی افغانستان تابع کمیت 100 هزار نفری طالبان باشد؟ این قوت را مردم دارند که به طالبان بگویند چگونه باشید تا اینکه آنها به ما بگویند چگونه باشیم. مردم کلان ترین قوه هستند. صبر مردم را کسی امتحان نکند. من از طالبان حق آزادی بیان و مشارکت سیاسی را گدایی نمیکنم. قضیه باید برعکس باشد. آنها باید از ما بپرسند که چگونه باشیم. من مثل سیاسیون خاین افغانستان فکر نمیکنم. مثل یک زن آزادۀ افغانستان فکر میکنم. مثل یک شهروند معتقد و متعهد به آزادی، برابری و عدالت میاندیشم. طالب در گذشته رسانه تصویری را حرام میدانست. اما امروز میپذیرد. انتخابات را باید بپذیرد. افغانستان به طرف نظام شاهی نمیرود. طالبان باید آمادۀ تغییر باشند. (مجاهدین) هم تفکر طالبانی داشتند؛ اما امروز پذیرفتند.
وقتی طالبان وارد کابل شدند، شهر 500 هزار نفر جمعیت داشت و تکه تکه و خسته از جنگ بود. مردم به حدی خسته بودند که به یگانه چیزی که ضرورت داشتند، امنیت بود. اینکه به ناموسش تجاوز نشود، خانهاش چور و ویران نشود. طالب این خواسته را به مردم داد. وقتی آرامش آمد، مردم گفتند که آزادی من کجاست؟ من در آن زمان با چادری برآمدم و خانۀ خود را مکتب ساختم و به دختران انگیزه دادم و داستان مکتب و فاکولته خواندن خود را به آنها قصه کردم.
برخی نگرانیهایی وجود دارد که افراطگرایی در افغانستان گسترش یافته است. ریشههای گسترش افراطیت و تندروی در جامعۀ افغانستان چیست؟
افراط و تفریط بد است. آزادی هم نباید لجام گسیخته باشد. افراطیت مردود است. متأسفانه افغانستان به طرف لجام گسیختگی در حرکت است. هم در افراطگرایی و هم در آزادی در وضعیتی که در منطقه وجود ندارد، در افراط روان هستیم. اما هر انسان آزادی را دوست دارد. بحث افراطیت دینی- مذهبی به افغانها چالشبرانگیز است.
امریکا در پی خروج از افغانستان و یا کاهش حضور نظامی در این کشور است. فکر میکنید با خروج و یا کاهش چشمگیر نیروهای امریکایی، ساختارها و نهادهای افغانستان فرو نمی پاشد؟
امیدوارم باردیگر شاهد فروپاشی ساختارها نباشیم. اگر تدابیر درست سنجیده شود، این نگرانی مردم رفع میشود. به هرچیز به دید یک پروژه میبینیم. اگر دورۀ مکلفیت عسکری را دوباره آغاز کنیم، این نگرانی را نمیداشته باشیم که اگر عسکر ما معاش نگرفت، چطور میشود. دورۀ مکلفیت برهمه است و باید هرکس دورۀ مسوولیت خود را سپری کند. در آن صورت، در اردو یک نظم برقرار میشود و حس وطن دوستی در میان جوانان افزایش مییابد. آشتی اقوام باهم دیگر بیشتر میشود و شناخت مردم از مناطق مختلف افزایش مییابد. دولت این برنامه را روی دست گیرد، چون به نفع است. در ناآرامترین و امنترین کشور دنیا دورۀ مکلفیت عسکری وجود دارد. باید تدابیری روی دست گرفته شود که پس لرزههای خروج و کاهش نیروهای خارجی را تلافی کند.
دورۀ مکلفیت کلید حل بحران قومی، مذهبی، سیاسی، اجتماعی و امنیتی است. در دورۀ حکومت داکتر نجیب بعد از خروج قوای شوروی، سربازان وطن، کشور را حفظ کردند. درحالی که هیچ گونه کمک تخنیکی و مالی با این نیروها نبود. در آن زمان، کلان های حزب تسلیم شدند، اما صفوف پایان مقاومت کردند. برعکس آنچه گفته می شود که با اعمال دورۀ مکلفیت جوانان به طالبان خواهند پیوست، من فکر می کنم با اجرایی دورۀ مکلفیت صف طالبان تضعیف می شود. اگر دورۀ مکلفیت بیاید، خودم و دخترها و پسرهایم این دوره را طی خواهند کرد. همسایه های ما از جمله ایران و ترکیه دورۀ مکلفیت دارند. مصارف مالی ما نهایت هنگفت و کمرشکن است و به هیچ صورت نمیتوانیم از بودجه عادی خود تأمین کنیم. بنابراین، بهترین راه این است که به طرف ساختن اردوی ملی و مردمی و متعهد به کشور برویم. این را باید با کمترین هزینه انجام دهیم. افغانستان قبل از انقلاب اردو غیروابسته داشت.
ارزیابی شما از عملکرد سیاسی رییس جمهور اشرفغنی چیست؟
در نتیجۀ بیمدیریتی رییسجمهور، رییس اجراییه و تیمشان امروز وضعیت به جایی رسیده که فکرش را هم نمیکردم. در این بیکفایتی همه شریک هستیم. امروز کینه و کدورت، بغض و فساد و بحران اجتماعی به اوجش رسیده است. فضا پس از پنج سال بدتر شده است. اگر تیمها مشغول اختلافات ذاتالبینی نمیشدند، وضعیت امروز چنین نبود. حکومت واحد بود، اما عملکردها متفاوت.
هردو تیم نگاه سخت ابزاری به زنان داشتند. هیچ زن افغان در تیمهایشان دیده نمیشود.
|
فارسی.رو |
ارسال اين صفحه به دوستتان
برای چاپ
|
|
|
|