نیکولای پاخوموف – کارشناس انستیتوت دیموکراسی روسیه در واشنگتن.
نظر نویسنده مقاله ممکن است مغایر با موضع سایت "افغانستان.رو" باشد.
اشرف غنی خط مشخص و متضادی را در سیاست خارجی نسبت به سلف خود ترسیم کرده است. او تلاش دارد مناسبات را با پاکستان بهبود دهد و به این ترتیب میزان همکاری با هند را که حامد کرزی دنبالش بود، وارد تعادل کند. هرچند چنین گامی از سوی رییس جمهوری افغانستان برخاسته از واقعیت های تغییر یافته در داخل و خارج افغانستان است، با این هم، تحکیم مناسبات با پاکستان نه تنها حل تمام مسائل را تضمین نمی کند بلکه تهدید های جدیدی را نیز دامن می زند.
در واقع مهمترین تغییر در سیاست جهانی که غنی را وادار به بازبینی خط سیاست خارجی کرده، همانا دگرگونی اولویت های غرب از مسائل افغانستان به «مبارزه با دولت اسلامی» است. چنین تغییر اولویت در پیرنگ طرح پایان دادن به حضور نظامی امریکا درین کشور اتفاق می افتد. اگر در گذشته منتقدان پایان حضور نظامی، مثلاً سناتورها و اعضای جمهوریخواه کانگرس امریکا می توانستند خروج امریکا از عراق را که به تاسیس دولت اسلامی منجر شد، مثال می آوردند و استدلال می کردند که با خروج از افغانستان نیز می بایست منتظر حوادث غیرمترقبه بدی بود، در حال حاضر توجه جامعه جهانی و ایالات متحده امریکا بیشتر مشغول مبارزه بلاواسطه با «دولت اسلامی» است. حالا دیگر کسی حوصله افغانستان را ندارد.
به وجود آمدن ساختارهای کارای نیروهای مسلح افغانستان به عنوان مهمترین بهانه برای خروج نیروهای نظامی غربی قرار گرفت. در واقعیت امر، در مورد کارایی این نیروها همیشه شک و تردید وجود داشته است. حالا اما محدودیت توانمندی نیروهای مسلح افغان واقعیتی است که کسی آن را انکار نمی کند. در گذشته واشنگتن واقعیت ها و آمار را در مورد نیروهای مسلح افغانستان به منظور بهانه ندادن به منتقدان کاخ سفید، پنهان می کرد ولی حالا پنتاگون زیر فشار ذهنیت عامه امریکا این آمار را منتشر می کند و نظر به این آمارها شمار نیروهای مسلح افغانستان به دلیل فرار از خدمت و تلفات سربازان، به همان تعدادی رسیده است که در سال 2011 بود. این یعنی در سال گذشته تعداد کسانی که از دست رفته، نظر به تعداد کسانی که جذب نیروهای مسلح در سه سال آخر شده اند، بیشتر بوده است.
در چنین شرایطی که شمار نیروهای مسلح در حال کاهش است و بدون حمایت غرب، اشرف غنی ناگزیر است برای خود متحدان منطقه یی دست و پا کند. انتخاب هند به عنوان متحدی توسط کرزی، می توانست بخشی از مشکلات را حل کند. امروز هند خود روبرو با مشکلاتی است و آنجا نیروهای ملی گرا بر سر قدرتند و این نیروها به هموطنان مسلمان شان هم چندان روی خوش نشان نمی دهند.
ولی وضع با پاکستان فرق می کند. هر روز اطلاعاتی منتشر می شود مبنی بر این که پاکستان آماده است به غنی حتی در رسیدن به توافقات صلح با طالبان افغان کمک کند. یکی از دلایل آمادگی برای مذاکرات را می توان ناشی ازین دانست که با پایان یافتن حضور نظامی خارجی در افغانستان ادعای طالبان را مبنی بر مبارزه با اشغالگران خارجی زیر سوال می برد. در حال حاضر آنها با هموطنان خود، با افغانها در جنگند. با توجه به تاثیر و نفوذ پاکستان بر طالبان، آشکار است که اسلام آباد به صورت جدی می تواند غنی را درین امر کمک کند.
اما بهبود مناسبات با پاکستان مسائل دیگری را برای اداره غنی و مناسبات بین المللی در پی خواهد داشت. مهمترین مسأله این است که میان مقامات رسمی کابل و طالبان هیچ نوع توافقات سازنده یی برای درازمدت ممکن نیست. امروز آشکار است که پروژه غربی، یا دقیقتر بگوییم، پروژه امریکایی برای ساختن افغانستان دموکراتیک مطابق مدل غربی به شکست مواجه شده است. البته این تعجب برانگیز نیست. شرایط برای چنین دموکراسی در افغانستان مساعد نیست. تاریخ این کشور از دولت های غربی خیلی متفاوت است. اما پس از سرنگونی رژیم قرون وسطایی، و بنیادگرای طالبان، افغانستان معاصر راه درازی را پیموده است. طالب ها درین میان، همانجایی باقی ماندند که بودند. در نتیجه برای این که افغانستان امروزی را پذیرفت، آنها می بایست جهان بینی شان را تغییر دهند. در غیر این صورت هیچ نوع توافق دوامداری میان آنها و مقامات کابل ممکن نیست. برای رسیدن به مصالحه ملی واقعی، طالبان نیازمند گام بلند و جدی در راه متمدن شدن استند. بدون برداشته شدن چنین گامی، تصور ایجاد نوعی از «حکومتی ائتلافی» با شرکت طالب ها ساده لوحانه به نظر می رسد. بدون مصالحه ملی واقعی، هر نوع توافق، توقف تاکتیکی برای طالبان است و آنها دیر یا زود مبارزه شان را برای سرنگونی رژیم کابل ادامه خواهند داد.
مسأله بعدی همانا اهداف واقعی پاکستان است. اسلام آباد چه می خواهد؟ افغانستان گوش به فرمان؟ موقعیت قدرت منطقه یی را برای خود؟ برای این و نیز منظور های فراوان دیگری، پاکستان ناگزیر از همکاری با طالبان است. نسخه افغانی طالب برای مقامات اسلام آباد خطری را تولید نمی کند اما پاکستان نیز طالبان خود را دارد. آنها برنامه ساده و روشنی دارند و این برنامه چیزی نیست مگر یک برنامه دینی و بنیادگرا. اگر به برکت نفوذ پاکستان تعداد علاقمندان طالبان در افغانستان افزایش می یابد، طالبان هر دو کشور با تلاش مشترک می توانند وضع ثبات را در پاکستان نیز برهم بزنند و از یاد نبریم که پاکستان یک کشور دارنده سلاح اتمی است.
دورنمای رشد نفوذ منطقه یی اسلام گرایان دیر یا زود امریکا را وادار به مداخله خواهد کرد. یک بار دیگر مسأله حمایت و تحکیم مناسبات پاکستان و امریکا به موضوع روز مبدل خواهد شد. واشنگتن با هیچ تلاشی نتوانسته چارچوب خوشبینانه یی را برای مناسبات با کشورهای منطقه طراحی و تدوین کند. امریکا نیازمند همکاری در تمام عرصه هاست، ازجمله مناسبات اقتصادی با هند اما در عین حال نمی بایست مناسبات با پاکستان را دست کم گرفت زیرا پشت سر این کشور دست چین آماده برای کمک است.
موضع پیکن نیز هنوز روشن نیست. البته پاکستان همکار قدیمی آن است اما در شرایط رشد فزاینده اسلامی گرایی در ترکستان چین، این کشور از افزایش نفوذ اسلامگرایان در افغانستان خوشحال نخواهد بود و چنان که از شرایط امروزی بر می آید، چنین یک نفوذی در صورت رسیدن کابل به یک توافق با طالبان اجتناب ناپذیر خواهد بود.
به این ترتیب، تصمیم غنی به بهبود مناسبات با پاکستان، هرچند مستدل است، اما پیامدهای خطرناکی نیز دارد. به نظر می رسد که رییس جمهور افغانستان بر این تصمیمش جدی است. مثلاً در همین اواخر او هدایت داده است افسران افغان به پاکستان جهت تربیت فرستاده شوند. ( در دوران کرزی افسران افغان در هند تربیت می شدند). این افسران به چه کسی وفادار خواهند بود؟ افغانها که اکثرشان پاکستان را دشمن سوگند خورده ی شان تلقی می کنند، با این سیاست رییس جمهور چگونه برخوردی خواهند داشت؟ این سیاست چه پیامدی در مناسبات بین الملل خواهد داشت؟ آیا غنی استقلالش را از اسلام آباد حفظ خواهد توانست؟ هنوز پاسخی برای این پرسش ها وجود ندارد...