گمنامِ در سنتپترزبورگ، سلیبریتی در کابل /1.6.2019
"رینا باووم"، خانم روستبار کابلنشین، «گمنام در سنتپترزبورگ، سلیبریتی در کابل» است. خانم باووم از سالها بدینسو، به تنهایی در مکرویان کهنۀ کابل زندگی میکند. او خانه و کاشانهاش را در روسیه ترک کرده و بهیاد همسر متوفایش در کابل بهسر میبرد. داستان زندگی او در کابل، با «خانۀ همسر» فقیدش پیوند خورده است. غصب خانۀ شوهرش توسط زورمندان پای او را به کابل کشاند.
او میگوید به خاطر آبرو و عزت شوهر فقیدش، شش سال در نهادهای عدلی و قضایی افغانستان دویده تا خانۀ فرزندانش را از نزد غاصبین پس گیرد.
خانم باووم به افغانستان.رو گفت: «تلاش من برای بهدست آوردن خانۀ همسرم در کابل، از سر بیخانگی و ناداری نبود. در روسیه صاحب دو خانه در سنت پترزبورگ و بحیرۀ سیاه هستم. اگر خانۀ کابل را پس نمیگرفتم، نام شوهرم بد میشد.»
او از انجنیر عبدالله شوهر فقیدش بهنیکی یاد میکند و میگوید که او در سن جوانی درگذشت و عامل مرگش «تشویش و بیکاری» بود. عبدالله که معاون وزارت معادن افغانستان بود، پس از جنگهای داخلی به روسیه رفت و سالها بیکار و بیسرنوشت ماند. خانم باووم گفت که شوهرم آدم با غیرتی بود و نمیتوانست روی جاده کار کند. از همین خاطر، تشویش او را کشت. در ایستگاهی در روسیه قلبش ایستاد و جان باخت.
خانم باووم به افغانستان.رو گفت که 25 سال با شوهرم عاشقانه زندگی کردم. ما همدیگر را خوب درک کردیم و شناختیم. اگر بازهم جوان میشدم و تصمیم به ازدواج میگرفتم، با همان مرد (فقید عبدالله) ازدواج میکردم.
این شهروند روس مقیم کابل، از احترام ویژهاش به پدر و مادر همسرش یاد میکند. او میگوید: سالها با مادر شوهرم در کابل زندگی میکردم. وقتی مادر شوهرم فوت کرد، پیش خود تعهد کردم که هر وقت خانه را به دست آوردم، آرامگاه آنان را میسازم و همین کار را کردم. او میافزاید که گاهی به سر قبر خسر و خشویش میروم و به روح آنان دعا میکنم و از این کار لذت میبرم.
او میگوید که خدا خواسته تا در کابل بیاید و زندگی کند. اکنون عاشق کابل است و هیچ جایی را با کابل برابر نمیکند: «مردم در گوشهگوشۀ کابل ایستادم میکنند و میخواهند با من عکس بگیرند، صحبت کنند و سوال نمایند.» با آنکه از تغییر در رفتار و ذهنیت مردم کابل نسبت به گذشته سخن میگوید؛ اما همچنان خلق خوش و رفتار مناسب شهروندان کابل را بیمانند میداند. خانم باووم تصریح میکند: «از زندگی در کابل بسیار خوش هستم. اینجا دوستان زیادی دارم. مردم مرا میشناسد. دوستانی دارم که با من همانند اعضای خانوادۀ شان رفتار میکنند.»
رینا باووم افزود:: «مردم مرا در پردۀ تلویزیون دیدهاند و میشناسند. در شهر کابل به سلیبریتی تبدیل شدهام. درحالی که در روسیه (سنت پترزبورگ) کسی مرا نمیشناخت.»
از انفجار و انتحار و ناامنی در پایتخت افغانستان نمیهراسد و میگوید: «جوانی، پول و و ثرورت ندارم تا از کسی بترسم. فقط از خدا میترسم.»
خانم باووم تنها شهروند روسیه است که در کابل زندگی میکند. او سالهای دور را به یاد میآورد که تنها 3000 زن روس در کابل با همسران افغانشان بهسر میبردند. اما به گفتۀ خانم رینا، به استثنای چندنفری که از طریق رسانهها دربارۀ حضور آنان در افغانستان آگاه شده است، دیگر کسی از روسها در اینجا نماندهاند.
در روزهای اخیر، یکی از فرزندانش از چک به دیدنش کابل آمده است. خانم رینا میگوید که یک هفتۀ کامل در خدمت پسرم بودم. از کار خسته شدم، چون از کارخانه خوشم نمیآید. تیمورشاه و عبدالرشید دو فرزند خانم رینا در اکراین و چک زندگی میکنند و گاهی به دیدن مادرشان به کابل میآیند.
برخی افغانها او را به گرویدن به دین اسلام تشویق کردهاند. خانم رینا میگوید که یکی از دوستانم میخواست مرا به حج خانۀ خدا بفرستد. اما به دلیل مشکلاتی نتوانستم بروم. او از عربستان به من قرآن کریم آورد که به زبان روسی بود. خانم رینا در کابل به فرهنگ و معتقدات مردم احترام میگذارد و با حجاب اسلامی به شهر میرود و به گفتۀ خودش، 13 سال است که روزه میگیرد.
تجربۀ زندگی در دو کشور روسیه و افغانستان را به مقایسه میگیرد و تفاوتهای اجتماعی – فرهنگی دو کشور را بر میشمارد. احترام به پادر و مادر، رفتوآمد خانوادهها و احترام به بزرگان را از خصوصیات مثبت جامعۀ افغانستان میداند. با این حال، افغانستان را برای افراد کهنسالان و روسیه و سایر کشورهای جهان را برای جوانان خوشآیند و خوب میداند. خانم رینا میگوید که رسم و رواج گذشته در روسیه زنده نگهداشته نشده است.
با وجود سن بالا- خانم رینا باووم هفتاد ساله است- همچنان با انرژی و پرنشاط کار میکند. با رادیو تلویزیون ملی ، وزارت معادن و برخی رسانههای خصوصی افغانستان، همکاری دارد. در شماری از نهادهای آموزشی در کابل زبان روسی تدریس میکند. شاگردان او را تجار فعال در کشورهای آسیای مرکزی، محصلان افغان در روسیه و بانوانی تشکیل میدهند که در روسیه و کشورهای تاجیکستان، ازبیکستان و قزاقستان ازدواج کردهاند.
در این سن و سال، از سلامتیاش خرسند است و میگوید که «در طول عمر یک تابلیت هم نخورده است.» اما به گفتۀ او، وقتی به خانۀ افغانها میرود، الماریها پر از دارو است. او میگوید که راز سلامتیاش در ورزش و خوشگذرانی است. خانم باووم گفت: مردم ما یک سال کار میکنند و یک ماه در ساحل خود را آفتاب میدهند. اما در افغانستان، مردم از آفتاب خود را پنهان میکنند و ویتامین D را از داروخانه خریداری میکنند!
از خانم رینا دربارۀ تصممیش برای ادامۀ زندگی در کابل پرسیدیم. او گفت که فعلاً اینجا خوش است و آینده را پیشبینی نمیتواند.