پس از ماهها انتظار دونالد ترامپ رییسجمهور ایالات متحدۀ امریکا، استراتژی تازۀ کشورش را در قبال افغانستان و جنوب آسیا اعلام کرد.
ترامپ در استراتژی خویش در قبال افغانستان به سرکوب و به زیرکشیدن القاعده، داعش و طالبان تأکید ورزید و گفت که اجازه نمیدهد طالبان دوباره به قدرت برگردند.
مهمترین بخش راهبرد تازۀ ایالات متحده در افغانستان و جنوب آسیا، انتقاد سخت از سیاستهای اسلامآباد در امر مبارزه با هراسافگنی و همچنان تأکید بر افزایش حضور هند در حوزۀ اقتصادی افغانستان بوده است.
راهبرد تازۀ ترامپ با واکنشهای گسترده در داخل و بیرون افغانستان مواجه شد. رهبران حکومت وحدت ملی افغانستان، از تجدید تعهد و حمایت «قاطع» و «روشن» ایالات متحده شگفتزده شدند. اما برخی چهرههای درشت سیاسی این کشور از جمله حامد کرزی رییس جمهور پیشین، استراتژی تازۀ ترامپ را به مثابۀ تداوم جنگ و ادامۀ «افغانکشی» قلمداد کردند.
رهبران حکومت افغانستان مدعی هستند که ایالات متحده در استراتژی تازۀ خویش، بخشی از دیدگاههای آنان را به ویژه در خصوص مراکز اصلی هراسافگنی و تروریستان (پاکستان) لحاظ کرده است.
یکی از مسایل عمدۀ دیگر در راهبرد تازۀ ترامپ، تأکید بر مصالحه و گفتوگو با طالبان و گروههای مخالف مسلحِ میانرو بوده است. به نظر میرسد در کنار گزینۀ نظامی و نبرد مسلحانه، ایالات متحده روی مذاکره و گفتوگو با طالبان و دیگر گروههای مخالف تمرکز نماید.
آشکار است که جنگ افغانستان ابعاد گسترده و پیچیده منطقهیی و جهانی دارد. ایالات متحده امریکا با تمرکز روی بخشی از عوامل بحران، هرگز قادر به کاهش خشونتها و جلوگیری از تشتت و هرج و مرج نخواهد شد.
در استراتژی تازۀ ترامپ چند خطای محرض به نظر میرسد:
نخست: عمدهترین خطای ترامپ در استراتژی تازه برجستهسازی نقش هند در افغانستان میباشد. جای شک نیست که هند دوست و متحد تاریخی و استراتژیک افغانستان در چند دهۀ گذشته بوده و در یک ونیم دهۀ پسین دو میلیارد دالر به مردم افغانستان کمک کرده است.
علیرغم کمکهای انساندوستانۀ هند، واقعیت این است که عامل بخشی از منازعات کنونی افغانستان، ریشه در جنگ نیابتی دهلی نو و اسلامآباد داشته است. اسلامآباد از گسترش حضور هند در کابل به شدت نگران است. اکنون ایالات متحدۀ امریکا به منظور ضربهزدن به منافع چین، به برجستهسازی نقش هند در افغانستان پرداخته است. اما واقعیت اجتنابناپذیر این است که دهلی جدید به دلایل متعدد جای اسلامآباد را در کابل پر نخواهد کرد.
مرز مشترک طولانی از یک سو و مناسبات قومی- فرهنگی پاکستان با بخشهایی از جامعه افغانستان از سوی دیگر، دست پاکستان را در قضایای افغانستان به شدت باز کرده است.
هند در مناسبات خویش با افغانستان محکوم به جبر جغرافیایی است. این کشور به منظور ارتباط زمینی و ترانزیتی چارهیی جز پیمودن جغرافیای پاکستان ندارد. هرچند بندر چابهار را به عنوان راه بدیل عنوان علم میکنند؛ اما در سالهای پسین چابهار نتوانسته بخشی از اهمیت مسیر ترانزیتی پاکستان را کسب نماید. پروژۀ ترانزیت هوایی میان کابل- دهلی، در همان روزهای نخست ناکام گردید.
برجستهسازی نقش هند در افغانستان، بیشتر از پیش حساسیت پاکستان و متحد قدرتمند منطقهییاش(چین) را بر میانگیزد و باعث افزایش نزاع اسلامآباد و دهلی جدید در میدان افغانستان خواهد شد. البته مقامات افغانستان- بیآنکه تبعات و پیامدهای آن را بسنجد- از اینکه ایالات متحده بر نقشآفرینی هند در مسایل افغانستان تأکید کرده است، شادمانی کردهاند.
پاکستان پس از این دست زیر دست نخواهد نشست. این کشور اتمی اهرمهای فشار زیادی بر افغانستان و ایالات متحده امریکا در منطقه دارد. چنانچه در دو سال پسین روابط خویش را بهگونۀ روز افزون با چین و روسیه بهبود بخشیده است. پس از اعلام راهبرد ترامپ، تمایل اسلامآباد به کشورهای منطقه و سازمانهای منطقهیی به ویژه شانگهای، افزایش خواهد یافت. راهبرد جدید امریکا، احتمال یک درگیری تازه را میان چین و هند در افغانستان بالا میبرد. چین نقش مخرب در افغانستان نداشته است. اما اکنون، پای چین به درگیریهای افغانستان کشانیده خواهد شد. چنانچه وزارت خارجۀ چین در برابر امریکا از پاکستان حمایت کرد و گفت که نباید قربانیهای پاکستان در مبارزه با هراسافگنی نادیده گرفته شود.
دوم: در استراتژی ترامپ، افغانستان بخشی از جنوب آسیا قلمداد شده است. اما واقعیت این است که افغانستان جزء کشورهای آسیای مرکزی محسوب میشود.
حکومت پیشین افغانستان با توجه به گرایشات شدید هندی، در مجامع بینالمللی تلاش ورزید افغانستان را بخشی از قلمرو جنوب آسیا معرفی نماید. درحالیکه افغانستان به لحاظ فرهنگی و تاریخی اشتراکات وسیع و گستردهیی با کشورهای آسیای مرکزی و ایران دارد.
در استراتژی ترامپ، هیچ اشارهیی به نقش کشورهای آسیای مرکزی، روسیه و ایران در مسایل افغانستان نشده است. روسیه و ایران در چند سال پسین در قضایای افغانستان به شدت دخیل بودهاند. نادیده انگاشتن این کشورها پیامدهای نه چندان مطلوبی برای افغانستان و امریکا در منطقه به دنبال خواهد داشت. چنانچه در نشستهای چهارجانبه ایران و روسیه نادیده گرفته شدند و در نتیجه گفتوگوهای صلح به بن بست انجامید و تهران و مسکو به گونۀ مستقیم تماسهایشان را با طالبان برقرار ساختند.
سوم. ترامپ به صراحت اعلام کرد که به دنبال ملتسازی در افغانستان نیست. امریکاییها شانزده سال در برابر گروههای مخالف مسلح جنگیدند و تلفات سنگینی را نیز متحمل شدند. اما روی نهادسازی و تقویت زیربناهای افغانستان کمترین سرمایهگذاری هم نکردند. این موضوع سبب گشت که حکومت افغانستان بیش از حد متکی و وابسته به کمکهای امریکا و حمایت نظامی این کشور باقی بماند. ترامپ سیاستهای ناکام پانزده سالۀ امریکا را در افغانستان دنبال میکند. اگر جهان ارادهیی به پیروزی در افغانستان و شکست گروههای هراس افگن دارد، هیچ راهی جز تقویت حکومتداری، حمایت از پروسههای دموکراتیک، مردمسالاری، نهادسازی و تغییر ساختارهای بستۀ کنونی در افغانستان ندارد.
چهارم: فرستادن نیروی بیشتر به افغانستان باعث تحریک کشورهای منطقه خواهد شد. کشورهای منطقه از حضور نیروهای امریکایی در افغانستان نگران هستند. ایالات متحده در موجودیت دستکم 150 هزار سرباز خویش نتوانست امنیت را در افغانستان تأمین کند، اکنون نیز با افزایش چند هزار سرباز قادر به تأمین ثبات و برقراری امنیت نخواهد شد. افزایش حضور نیروهای خارجی، به تداوم جنگ و خشونتها کمک خواهد کرد.
پنجم: در استراتژی تازۀ ترامپ مشخص نشده است که چه زمانی جنگ افغانستان پایان خواهد یافت و «تروریستان به زیرکشیده خواهند شد.» این مسأله نگرانی گروههایی را که مدعی هستند ایالات متحده در پی تداوم درگیری و خشونتها در افغانستان است، تقویت میکند.
ششم: استراتژی ترامپ چیزی بیشتر و بهتر از پیمان استراتژیک و معاهدۀ امنیتی کابل- واشنگتن ارایه نکرده است. نمایندهگان مجلس و فعالان سیاسی مدعی هستند که ایالات متحده امریکا با وجود تعهدات خویش، حتا بخشی از پیمان امنیتی و استراتژیک را عملی نساخته است. بنابراین، هیچ تضمینی وجود ندارد که استراتژی تازۀ این کشور در قبال افغانستان عملی شود و در نتیجه تغییر محسوسی در وضعیت سیاسی- امنیتی این کشور به وجود آورد.