وحید "مژده"
28 اسد سالروز استقلال کشور ماست که امسال هم این روز را گرامی داشتیم اما نه آنگونه که در خور این روز بود زیرا ناامنی حتی در کابل نیز اجازۀ این کار را نداد. یاد جشن های دوران های قبل به خیر که سه شب و سه روز "چمن حضوری" در کابل شاهد حضور گستردۀ مردم می بود.
نودوهشت سال قبل در سال 1919 شاه امان الله خان با تحرکات نظامی در سرحدات با هند بریتانوی، انگلیس ها را مجبور ساخت تا استقلال افغانستان را برسمیت بشناسد. به این بحث نمی پردازم که این تحرکات تا کدام حد سیاسی و چقدر نظامی بود آنچه که من در اینجا می خواهم به آن بپردازم، موضوع اسارت و استقلال افغانستان از یک زاویۀ دیگر است.
بیاد دارم زمانی که در صنف های ابتدایی مکتب درس می خواندم، در جریان درس تاریخ این سوال در ذهنم شکل گرفت که قبل از 1919 افغانستان درگیر چگونه اسارت بود که ما مجبور به جنگ به خاطر استقلال شدیم و به آزادی رسیدیم؟ آیا قبل از جنگ استقلال کشور ما در تسلط و اشغال نیروهای انگلیسی بود؟
معلم تاریخ ما که روانش شاد باد در جواب این سوال من گفت که نه! عساکر انگلیسی مدتها قبل از افغانستان رانده شده بودند اما زمامدارانی را در این کشور بر ما گماشته بودند که به دستور انگلیس عمل می کردند. ما در آن زمان استقلال داخلی داشتیم اما فاقد استقلال خارجی بودیم و در حقیقت انگلیس ها استقلال خارجی ما را سلب کرده بودند.
مسئله برایم پیچیده تر شد. من در تاریخ خوانده بودم که شاه شجاع به دلیل اینکه دو بار به کمک نیروهای انگلیسی بر تخت کابل نشست، بدنام تاریخ است و دست نشاندۀ اجانب به شمار می آید در حالیکه بعضی از شاهان دیگر که وضعی بهتر از وی نداشتند "مثلا عبدالرحمن خان و حبیب الله خان" شخصیت های مورد احترام به شمار می آیند. معلم ما نخواست جوابی به این سوال بدهد و من هم به این نتیجه رسیدم که دلیل اینکه شاه شجاع بدنام تر از دیگران است شاید این باشد که در زمان زمامداری وی نیروهای انگلیسی در افغانستان حضور فزیکی داشتند و اشغالگران مستقیم کشور ما بودند اما در دوران دیگران این سلطه نامریی و تاحدی غیرمستقیم اعمال می شد.
سالها بعد با مطالعه به این نتیجه رسیدم که تاریخ هر عصر توسط زورمندان همان دور وزمانه دیکته می شود و هرقدر دوران تسلط استبداد طولانی تر باشد، تاریخ نوشته شده در آن عصر کمتر مورد اعتماد است و باید اعتراف کنم که چنین نتیجه گیری موجب شد تا دلم به حال شاه شجاع بسوزد. زیرا چنان چهرۀ وی را در تاریخ سیاه جلوه دادند که امروز کمتر کسی می داند که شاه شجاع شاعر هم بود و دیوان شعرش حداقل دوبار در هندوستان به چاپ رسیده است.
برگردیم به موضوع جنگ استقلال؛ این یک حقیقت است که در جنگ سوم افغان وانگلیس مشهور به جنگ استقلال، هیچ سرباز انگلیسی در داخل خاک کشور ما حضور نداشت و جنگ با آنها در داخل افغانستان اتفاق نیافتاد. این مسئله نشان می دهد که ما با اشغال مستقیم مواجه نبودیم پس ماجرا چی بود که شاه امان الله خان فرمان جهاد صادر کرد تا مجاهدین افغان به سراغ نیروهای انگلیسی در آنسوی دیورند بروند و سربازان انگلیسی را در قلعه های جنگی شان مورد حمله قرار دهند؟ تا جایی که می دانیم هدف بازگردانیدن سرزمین های آنسوی دیورند به افغانستان هم نبود چنانچه در جریان مذاکرات برای برسمیت شناختن استقلال افغانستان نیز چنین مطالبه ای از دشمن صورت نگرفت.
در حالیکه در داخل افغانستان هیچ پایگاه نظامی انگلیسی وجود نداشت پس ماهیت این اسارت چگونه بود که افغانستان برای در هم شکستن آن مجبور به جنگ در خارج از قلمرو خویش شد؟
قبل از جنگ استقلال نیز افغانستان دارای استقلال داخلی بود اما محاط به خشکه بودن و عدم رابطۀ آزاد به جهان خارج موجب شده بود تا این کشور فاقد استقلال خارجی باشد و اگر رابطه ای هم با جهان خارج برقرار می شد باید به اجازۀ انگلیس ها می بود.
انگلیس ها راه ترانزیت افغانستان با جهان خارج را در کنترول خود داشتند که در آن زمان یگانه راه ارتباطی این کشور محاط به خشکه با جهان خارج به شمار می رفت و به این ترتیب استقلال خارجی افغانستان سلب شده بود. پس می توان گفت که جنگ استقلال افغانستان جنگ حق استفادۀ آزاد از بندر کراچی بود.
امضای قرارداد دیورند و قبل از آن معاهدۀ گندمک قدم هایی بود که برای محاط به خشکه شدن افغانستان و به عبارۀ دیگر سلب آزادی این کشور برداشته شد و با از دست رفتن بخشی از خاک افغانستان، این کشور استقلال خود را نیز از دست داد و وابسته به لطف و کرم هند بریتانوی گردید.
در قرارداد استقلال که میان هیاٌت افغانی و انگلیس ها امضا شد، به دلیل آنچه که انگلیس ها رویۀ غیردوستانۀ افغانها نسبت به خود شان خواندند، ورود اسلحه به مقصد افغانستان از راه بنادر هند را ممنوع ساختند و هیاٌت افغانی هم آنرا پذیرفت.
حالا فرض می کنیم اگر در آن زمان افغانستان راه ترانزیتی دیگری غیر از بندر کراچی می داشت که در اختیار انگلیس ها نمی بود در آنصورت چی می شد؟ طبیعی است که در چنان حالت ما کشوری مستقل می بودیم و نیازی نمی بودکه با جنگ با انگلیس ها آنها را مجبور سازیم تا آزادی ما را برسمیت بشناسند. محاط به خشکه بودن ما و نیاز ما به راه بنادر هند موجب شده بود تا ما فاقد استقلال باشیم و بعد از تقسیم هند نیز همین وابستگی موجب شد تا کشور نو تشکیل پاکستان هم با استفاده از همین نقطۀ ضعف، در صدد اعمال فشار و سپس نفوذ بر افغانستان برآید.
در زمان اشغال افغانستان توسط قشون سرخ، اتکای یک جانبه به راه ترانزیتی از طریق پاکستان کاهش یافت اما با جنگ های تنظیمی و قطع رابطه با شوروی و به خصوص بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، ما یکبار دیگر با شرایطی مواجه شدیم که رابطۀ ما با جهان خارج فقط از طریق پاکستان بود. حتی نزدیک ترین صندوق پستی برای فرستادن یک نامه به کشور های دیگر نیز در پیشاور قرار داشت.
در دوران طالبان وضع بدتر شد زیرا تمام کشور های همسایه روابط خود را با امارت طالبان قطع کردند و پاکستان به عنوان یگانه مسیر رابطه با جهان خارج، وضع را در کنترول خود داشت. این نفوذ تا جایی بود که پاکستانی ها به خود حق می دادند تا اموال تجارتی ای را که باید به افغانستان وارد شود، "انتخاب" نمایند.
در دوران طالبان، پاکستانی ها لیستی از اموال تجارتی را به طالبان سپردند که شامل اجناسی بود که افغانستان حق وارد کردن آنها را نداشت مانند لوازم برقی با این استدلال که در افغانستان برق وجود ندارد و بنابراین نیازی به وارد کردن لوازم برقی نیست یا لوازم گرانقیمت دیگر با این استدلال که مردم افغانستان به دلیل فقر توان خرید آنها را ندارند. پاکستانی ها به این دلیل از ورود چنین اجناس به افغانستان ممانعت می کردند تا جلو قاچاق ترانزیت آنها به کشور خودشان را بگیرند و تولیدات داخلی خود را محافظت نمایند.
امروز هم پس از دهها سال در چالش همین تنگنا قرار داریم و مجبوریم تا در برابر فشار های پاکستان نرمش نشان دهیم. یافتن راه های بدیل برای رابطۀ مستقیم با جهان خارج باید در صدر اولویت های افغانستان باشد اما این کار به دلیل جنگ و ناامنی با موانع فراون مواجه است.
مردم افغانستان در سال 1919 سلطۀ غیرمستقیم بیگانه را نیز اسارت می دانستند و در برابر آن قیام کردند. امروز ما 28 اسد را به عنوان روز استقلال در شرایطی تجلیل می کنیم که قرار است تا امریکا در کنار سربازان خویش، تعدادی جنگجویان اجیر را نیز برای کنترول اوضاع در افغانستان به کشور ما بفرستد.
من دهها سال قبل از معلم تاریخ در مکتب در مورد جنگ استقلال پرسیدم و امروز بدون تردید معلمین تاریخ با سوالات جدی تری از جانب شاگران در این زمینه مواجه خواهند بود... شاید چنین مبحث در بعضی از شاگردان همان احساسی را موجب گردد که من سالها قبل تجربه کردم. احساس کردم که شاه شجاع مظلوم تاریخ است و دلم به حالش سوخت...